من چقدر دلم میخواست که از دو ساعت و ربعی که امروز با هم بودیم یکبار بپرسی چه خبر ؟ و وقتی میگم هیچی سلامتی ! بگی سلامتی و کوفت ، بگو چطوری اینروزا ؟ این سال‌ها؟ این سالها که اصلا ازت نپرسیدم چه خبر که واقعا بخوام بدونم چه خبر؟؟ نگفتی ولی . اونقدر گرم تعریف کردن از روزهات بودی و من اونقدر با هیجان گوش میکردم که حق داشتی همه‌ش از خودت بگی . تو میگفتی و میگفتی و میگفتی ، وسطش هم میپرسیدی تو چه خبر؟ و من ، هیچ! همیشه هیچ ، همیشه سلامتی !


پی‌نوشت : دارم آهنگ آبیِ نوید اربابیان رو گوش میدم ،خوبه، نوید اربابیان کلا خوبه بنظرم . 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها