می‌روم سرکار و حقوق بخور و نمیرم را در سیصدُپنجاهُ اندی روز سال جمع می‌کنم ، تا چند روز از سال را بروم و کشورهای مورد علاقه‌ام را ببینم ، و به درک که پول ما ارزشی ندارد و عوارض خروج از کشور هر دفعه دوبرابر دفعه‌ی قبلو این صحبتا ، من سیصدُپنجاهُ اندی روزِ سال را جان میکنم و ان‌وقت هنوز مسکو و پراگ و گلاسگو و وین را ندیده باشم؟؟ برای سفر هم منتظر هم‌پا و هم‌سفر و اینجور "هم"های دست و پا گیر نمیمانم ، خودم را برمیدارم و میروم که تنهاییهایم را ببرم جهان را نشانش دهم . من آدم خسیسِ پول خرج نکنی‌ام اما مسافرت رفتن بحثش جداست که به تحریم و اوضاع اقتصادی و ترامپ هم ربطی ندارد ، ربط که زیاد دارد البته اما خب سیصد پنجاهُ اندی روز سال جان کندن که شوخی نیست .  


پی‌نوشت : بعله ! ما هنوز دلخوشیم به این آرزوهای سبزِ کودکانه‌،تا قبل از اینکه سیلی واقعیت حالمان را بگیرد.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها